من عاشق کسی شدم که وجود نداره p2
سلام
اینم پارت جدید داستانم
امیدوارم خوشتون بیاد✨
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید✨
آروم آروم چشمامو باز میکنم
صبر کن من کجام اینجا کجاس
و صدای یکیو میشنوم که بلند داد میزنه میگه مبارزه کن*
صبر کن اون داشت با من حرف میزد منظورش چیه
و یهو همچی ناپدید میشه و وارد دنیای جدیدی میشم*
دور برمو نگاه میکنم میبینم تو یه آزمایشگاه هستم
هنوز نمیدونم اونجا کجا بود یه دنیای عجیبی بود که پر از برف بود یه قصر سیاه رنگم توش بود
ولی هنوز منظور اون یارو رو از مبارزه کردن نمیفهمم
بعد الانم یهو وارد یه ازمایشگاه شدم
نمیدونم دارن روم چه ازمایشایی میکنن ولی با این حال خیلی زجر اوره...
یه نفر یه سورنگ میکنه تو دستم و بیهوش میشم*
اروم چشمامو باز میکنم پشت میله های سلول ازمایشگاه هستم و به دستام زنجیر زدن
یه نفر میاد و با یه شلاق محکم منو میزنه
باید هرطور شده یه راهی پیدا کنم تا از اینجا فرار کنم
هنوز همچی برام نامفهومه
ولی این طور که به نظر میاد من توی دنیای خودم نیستم چون اینجا حتا بعضی از ادماشم عجیبن پس
تو یه جهان دیگه هستم
انگار من وارد اون مانگا که درشو باز کردم شدم
به هر حال باید یه راه واسه فرار از اینجا پیدا کنم
دو روز بعد*
دو روز گذشته و من هنوز تو این ازمایشگاهم
اینجا به صورت شکنجه اوری روت ازمایشگاه میکنن
حتا نمیدونم چه ازمایشی هست
و اگه بدنت تو ازمایشا دووم نیاره با شلاق محکم میزنتت
البته بدن چند نفر که خیلی ضعیف شده بود رو انداختن تو کوره و سوزوندنش
پس به این معنی نیست که زنده نگهت میدارن
هنوز هیچ راه فراری از اینجا پیدا نکردم
امشب وقتی دارن میبرنم تو سلولم تو ازمایشگاه خوب با دقت باید مه جا رو نگاه کنم که شاید راه فرار پیدا کنم
شب همون روز*
دارن میبرنم به سلولم
خوب همه جا رو نگا میکنم
یه در میبینم
چند نفر با یه کارت مخصوص ازش رد میشن
صبر کن اینایی که دارن میبرنم به سلولم همون کارتو دارن
شاید اونجا راه فراری باشه
پس هرجور شده باید اون کارتو گیر بیارم
هنوز نمیدونم این چه مانگاییه که من توش گیر افتادم
خیلی دنیای عجیبی داره
ولی با این حال آشنا بنظر میاد
انگار قبلا هم اینجا بودم و تک تک این اتفاقا
برام افتاده ولی یادم نمیاد
واقعا عجیبیه
به هر حال باید فعلا به فکر یه راه فرار باشم
و وارد سلولم میشم و نگهبانا درو قفل میکنن*
خب باید اول ببینم چندتا نگهبان اینجا بایمیسن البته به احتمال زیاد پشت اون درم پره نگهبانه
پس باید یه نقشه درست حسابی بکشم
خب فردا شب که دارن منو میارن به سلولم کارت یکیشونو میدزدم
میام تو سلولم
اروم همه جا رو نگاه میکنم*
تو سلولم یه دریچه هست
پس بعد از اینکه وارد سلولم شدم
دره اون دریچه رو باز میکنم و واردش میشم
تقریبا جایی که نزدیک اون در پیدا کنم از اون دریچه میام بیرون و کارتو میزارم تو جای مخصوصش و از اون در رد میشم
به احتمال ممکنه یه رمزی هم داشته باشه پس
فردا شب وقتی میام باید بیشتر دقت کنم
البته باید به این فکر باشم که دره اون دریچه رو چجوری باز کنم
به دور برم نگا میکنم*
یه اهن میبینم که تقریبا شبیه A4 میمونه
اونو برمیدارم و باهاش اروم پیچاشو باز میکنم*
خب پس با استفاده از این اهنگ میتونم دره دریچه رو باز کنم
به احتمال زیاد وقتی میرم تو ازمایشگاه سلولمو چک میکنن پس باید این اهنو یجا قایم کنم
البته فعلا وارد دریچه میشم ببینم به کجا راه داره
دره دریچه باز میکنم و واردش میشم*
اروم چهار دستو پا تو دریچه راه میرم
از بالای یه اتاق میخوام رد شم که یهو چشمم به نقشه ی آزمایشگاه میخوره
خوب نقشه رو از اون بالا نگاه میکنم*
پس اون در به راه خروجی مرتبطه
این دریچه هم یه راه هست که به سمت چپ میره
که میخوره به یه اتاق که به اون در نزدیکه
امیدوارم دره دریچه اون اتاق باز باشه البته اون اهنم با خودم میارم
بهتره برگردم سلولم تا کسی نفهمیده
و بر میگردم تو سلولم*
فردا صبح*
نگهبانا منو دارن میبرن به ازمایشگاه که یهو صدای شکستن شیشه میاد و...